دیار ماه

خاطرات زندگی مون

نوروز سال یک🌸

عید واقعنی تموم شد  ، مصطفی جان من همین الان رفت اهواز و دلم از رفتنش گرفته خیلی سعی کردم دم رفتنش گریه نکنم و گریه هامو بزارم برای بعد از اینکه رفت ..... پارسال بعد از عید  بود که برای اولین بار رفتیم بیرون ، اولین باری که حرفای عاشقانه ی قلب مهربون شو بهم گفت ، اولین باری که از دوست داشتن برام گفت  و موقع برگشتن گفت شما بیا اینطرف وایسا  و خودش سمت ماشینا وایساد...کنار آب رفتیم سمت امامزاده رودبند، چه روز شیرین و پر استرسی بود و چقدر دلم میخاد یکبار دیگه به اون روزا برگردم.....یه شاخه گل کادو پیچ شده بهم داد ، اون روزای اول آشنایی مون  زیاد گل میخرید یادش بخیر الانا دیگه نه دلم برا گل های کادو پیچ شده ش تنگ ش...
16 فروردين 1401

یکسالگی شروع دنیامون🌸

یک سال پیش بود، ۸ فروردین، شب نیمه شعبان، شبی که برای اولین بار دیدمش، از پشت پنجره اتاقم دیدمش، یه بچه ی سر به زیر مظلوم با لباس آبی که پشت باکس گلای تو دستش گم شده بود، درست یکسال پیش بود که ما برای اولین بار روبروی هم نشستیم، تو وجود هرکدوم مون هزار جور استرس و خجالت بود، حتی خجالت می کشیدیم سرمون و بلند کنیم.هیچکدوممون تجربه ی همچین جلسه رسمی و نداشتیم .... من تو اون روزا زندگیم پر از تنش و سختی و فشار بود، بابام بخاطر مشکلات و کارهای بیرون و یکسری مسائل با ما بد شده بود ، میومد خونه تمام عصبانیت هاش و سر ما خالی میکرد ، تو یه کلمه بگم زندگیمون زهر بود، تو اون شرایط حساسی که من نیاز به راهنمایی و صحبت های یک پدر احتیاج داشتم فقط باهام د...
8 فروردين 1401
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دیار ماه می باشد